شعر و دو بیتی
ای دل که بدام معصیــــت افتادی و از راه خطا قدم برون ننهادی
صد بار عروس توبه را بستی عقد نایافته کام از تو طلاقش دادی
................
یا رب تو به فریــــــاد من بیکـــس رس لطف و کرمت یار من بیکــــس بس
هر کس به کسی و حضرتی می نازد جز حضرت تو ندارد این بیکس کس
................
پیش ارباب خـرد مایه ایمان ادبســت * لاجرم پیشه مردان سخندان ادبست
بی ادب را بسموات بقا منزل نیست * در سموات بقا منــزل مــردان ادبســت
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین * بر سـر گنج وجود تو نگهبان ادبســت
آدمیزاده اگر بی ادب است آدم نیست * فرق در جنس بنی آدم و حیوان ادبست
کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چیست * عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادبست
عاقبت هر چه کند خواجه پشیمان گردد * آنکه از وی هیچ نشود هیچ پشیمان ادبست
چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را * آیه آیه همگی معنی قرآن ادبست
گر تو خواهی که قدم بر سر ابلیس نهی * با ادب باش ببین قاتل شیطان ادبست
چند روزی که در این خانه تن میهمانی * با ادب باش که خاصیت مهمان ادبست
...................
راست کردن شرع را بر خوُد خطاست * خویشتن بر شرع باید کرد راست
...................
به چشم خویش دیدم در گذرگاه * که زد بر جـان موری مرغکــی راه
هنوز از صید ، منقارش نپرداخت * که مرغی دیگر آمد کار او ساخـت
چو بد کـــردی مباش ایمن ز آفات * که واجب شـد طبیعت را مکافات
سپهـــر آئیـــنه عدل است شایـد * که هــــــر چه از تو بیند وا نمایـد
اگر خیر است قصدت، خیر بینــی * و گر شر،شر هم اینجا شر بینی
...................
پادشاهی که بر عالمی دست داشت * در آن دم که می رفت عالم گذاشـت
میســــر نبــــودش کز او عالمــــــــی * ستاننـــــد و مهلت دهندش دمــــی
نگهـــــدار فرصت که عالم دمی است * دمی پیــش دانا به از عالمــــی است
...................
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ * از یمن دعای شب و ورد سحری بود
...................
ای بسا ابلیس آدم روی هست * پس به هر دستی نباید داد دست
...................
ناکسان را ترک کن بهر کسان * قصه را پایان بر و مَخلص رسان
...................
تلف کـــردی به هــرزه نازنیــــــن عمــر * نگویی در چه کار است این چنین عمر
...................
شیری نه خون آهو و بره خوردن است * گر دیو نفس را بدریدی غضنفری
...................
حکیمان،راست گفتارند و کردار * مس قلب تو زر گردد بدین چار
...................
پسر نوح نوح با بدان بنشست * خاندان نبوتش گــم شـــد
سگ اصحاب کهف روزس چند * پی نیکان گرفت و مردم شد
...................
اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت ندانی
..................
در مقامی که کنی قصد گناه * گـر کند کودکی از دور نگـاه
شرمت آید، ز گنه در گـذری * پرده عصمت خود را نــدری
شرم بادت که خداوند جهـان * کـو بود واقف اسرار نهــان
نظـرش در تو بود بیگه و گـاه * تو کنی در نظرش قصد گناه